به عقب برمیگردم تا از همان نقطه شروع همه چیز را بررسی کنم.مثل والدینی که فرزند دلبندشان دچار اختلال رفتاری شده و آنها نگران دنبال سهم خودشان در این مشکل هستند.نگاه میکنم و اینهارا میبینم:تو شاد و نورانی و من پژمرده و سرد هستم.سعی میکنم کمیخودم را با نزدیک شدن به تو گرم کنم.مثل پروانهای حواس پرت به سمت نقطهای نور میان این همه تاریکی و سرما کشیده میشوم.با دست پیش میکشم و با پا پس میزنم.از همان اول میخواستم که با نزدیک شدن به تو گرم شوم اما حالا که چانهام را میگیری و میخواهی به چهرهام نگاه کنی و موهای پریشانم را کنار بزنی بر تو خشم میگیرم و عقب میروم.باز به سمت شادی و نور وجودت کشیده میشوم و وقتی به نزدیک ترین نقطه میرسم خودم را عقب میکشم.
یک جا بند نمیشوم بازدید : 514
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 22:32